تجربه نزدیک مرگ شاهدی تجربی برای زندگی پس از مرگ

به گزارش وبلاگ عینک من، مردم در دنیای معاصر بیشتر تحت تأثیر شواهد تجربی برای زندگی پس از مرگ قرار می گیرند تا برهان های فلسفی؛ به ویژه تجربه های اصطلاح شده به تجربه های نزدیک به مرگ. اینها، تجربه های کسانی است که یا بسیار نزدیک به مرگ شدند، یا در مواردی، با ملاک مرگ کلینیکی روبرو شدند، اما به زندگی بازگشتند و تجربه شان را بازگفتند. کتاب زندگی پس از زندگی ریموند مودی(1976) آگاهی عمومی نسبت به این پدیده را بالا برد و منجر به شکل گیری شماری مطالعات تحقیقی دربارۀ تجربه های نزدیک به مرگ شد.

تجربه نزدیک مرگ شاهدی تجربی برای زندگی پس از مرگ

به گزارش وبلاگ عینک من به نقل از سایت حوزه نت، مردم در دنیای معاصر بیشتر تحت تأثیر شواهد تجربی برای زندگی پس از مرگ قرار می گیرند تا برهان های فلسفی؛ به ویژه تجربه های اصطلاح شده به تجربه های نزدیک به مرگ. اینها، تجربه های کسانی است که یا بسیار نزدیک به مرگ شدند، یا در مواردی، با ملاک مرگ کلینیکی روبرو شدند، اما به زندگی بازگشتند و تجربه شان را بازگفتند. کتاب زندگی پس از زندگی ریموند مودی(1976) آگاهی عمومی نسبت به این پدیده را بالا برد و منجر به شکل گیری شماری مطالعات تحقیقی دربارۀ تجربه های نزدیک به مرگ شد.

توصیف های مربوط به این تجربه ها، شباهت شایان توجهی با یک دیگر دارند. اگرچه در این گزارش ها گوناگونی هایی هست، و از حیث کامل بودن باهم فرق دارند، پژوهشگران عناصر محوری یک تجربۀ نزدیک به مرگ عادی و کامل را تعیین نموده اند. کنت رینگ پژوهشی بر پایۀ مصاحبه با بیش از یک صد نفر که تا نزدیکی مرگ رفتند، انجام داد و پی برد در حالی که همه آنها هم تجربه های نزدیک مرگ نداشته اند، بسیاری شان از این تجربه ها برخوردار شدند. بنا بر پژوهش رینگ، یک تجربۀ محوری نزدیک به مرگ شامل هریک از مراحل زیر است:

1- حسی از آرامش و سرور و سعادت. 2- جدایی از بدن. 3- ورود به خلأ یا تونلی تاریک. 4- دیدن نوری روشن و زیبا. 5- ورود به عالمی زیبا که منشأ آن نور به نظر می رسد. شمار پیش روی افراد در هر مرحله در سیر صعودی، کمتر می گردد. از میان کسانی که رینگ با آنان مصاحبه کرد، 60 درصد مرحلۀ یک را تجربه کردند، 37 درصد مرحلۀ دو، 23 درصد مرحلۀ سه، 16 درصد مرحلۀ چهار و 10 درصد مرحلۀ پنج را. در میان آنان که تا مرحلۀ پنچ پیش رفتند، عده ای گزارش نموده اند که با بستگان خویش و با یک وجود نورانی ملاقات کردند. عده ای هم در موقعیت بازنگری در زندگی قرار گرفتند که طی آن، خلاصه ای از زندگی شان را نظاره کردند و آن گاه باید انتخاب می کردند که آیا باید در آن حال بمانند یا به زندگی زمینی شان بازگردند. شباهت هایی شایان توجه این گزارش ها نیازمند تبیین است.

خیلی از مردم چنین تجربه هایی داشته اند و به نظر می رسد که این افراد به طور گسترده ای در جمعیت ها پراکنده اند. آنان محدود به گروه های خاصی از مردم نیستند؛ مثل مردمانی با اعتقادات دینی یا کسانی که شناخت قبلی از تجربه های نزدیک به مرگ دارند. نه سن، نه جنسیت و نه موقعیت مادی یا مالی، احتمال وقع تجربه های نزدیک به مرگ را افزایش نمی دهد. بچه هایی هم بوده اند که تجربه های نزدیک به مرگی را، که وقتی یک سال کوچک تر بودند داشتند، گزارش نموده اند.

آیا تجربه های نزدیک به مرگ، قرینه و شاهدی بر زندگی پس از مرگ است؟ بسیاری از کسانی که تجربۀ نزدیک به مرگ داشته اند، خودشان قویا اعتقاد دارند که این تجربه ها چنین نقشی دارند. آنان می گویند که مردند، ولی با این حال همچنان تجربه ای آگاهانه ای داشته اند. آنها حتی از بدن شان جدا شدند و آن را از بالا نظاره کردند. این قضیه به نظر می رسد، نه صرفا قرینه ای، بلکه دلیل مستقیمی است بر اینکه زندگی آگاهانه پس از توقف زندگی جسمانی ادامه پیدا می نماید. شکاکان اشکال می نمایند که روشن نیست آنان که تجربه های نزدیک به مرگ داشته اند، مرده بوده اند. مثلا کارل یانسن استدلال می نماید کهتجربه های نزدیک به مرگ هرگز نمی توانند قرینه ای بر زندگی پس از مرگ بر پایۀ مبانی منطقی باشند: مرگ به خاتمه نهایی و برگشت ناپذیر تعریف می گردد، و هرکس که بازگشته، بنابر تعریف نمرده بوده است.

یانسن، در بیان این اشکال، مرگ را طوری تعریف می نماید که امکان بقای پس از مرگ و بازگشتن از مرگ را منتفی می سازد. در حالی که این امکان ها را نباید پیش از تجربه رد کرد. به نظر می رسد که تعریف یانسن مصادره به مطلوب می نماید. (یعنی همان چیزی که می خواهد اثبات کند پیشاپیش مفروض گرفته است.)

تجربه های نزدیک به مرگ، دلیل و قرینۀ قوی ای فراهم می نمایند بر اینکه آگاهی پس از مرگ استمرار می یابد، اگر دلیل و قرینه ای وجود داشته باشد بر اینکه 1- شخصی که تجربۀ نزدیک به مرگ داشته، طبق یک تعریف طبّی پذیرفته شده از مرگ، مرده، 2- طی زمانی که نموده بوده، تجربۀ نزدیک به مرگی داشته است. جی. آر. هابرماس و مورلند در کتاب فراسوی مرگ: پژوهش دربارۀ شواهد مربوط به بی مرگی(1998) تجربه های نزدیک به مرگی را گزارش نموده اند که در آنها افراد واکنش مغزی صفر داشته اند، گرچه کاستنباوم، عقیده دارد که پژوهش های مربوط به تجربۀ نزدیک به مرگ دلایل قوی ای به نفع گزاره های 1 و 2 به دست نمی دهند.

در چه صورت یا چگونه ممکن است تجربه های نزدیک به مرگ دلیلی بر وجود آگاهانۀ فراسوی مرگ باشند؟ پدیدۀ تجربۀ نزدیک به مرگ نیازمند تبیین آن است که این تجربه ها روزنه ای می گشایند به ماهیت وجود مستمر پس از مرگ جسمانی. پس، پرسش کلیدی این است که آیا این تبیین یا تبیین های بدیل دیگر، بهترین کار را در تبیین روشنگری واقعیت های پیرامون تجربه های نزدیک به مگر انجام دهند یا نه. تبیین های بدیل بسیاری ارائه شده است. یک نظر آن است که تجربه های نزدیک به مرگ در اثر کاهش اکسیژن مغز یا به صفر رسیدن اکسیژن مغز روی می دهند، یعنی چیزهایی که می دانیم باعث توهم می شوند. (رودین خودش یک تجربۀ نزدیک به مرگ داشته است. و می گوید: آن تجربه یکی از لحظه های بسیار عمیق و شاد تمام زندگی ام بوده است. او می گوید در پی این تجربه باور کرد که مرده بوده است، اما اکنون عقیده دارد که تجربه هایش پندارهایی بودند که در اثر اکسیژن مغز پدید آمده بودند.)

البته منتقدان این تفسیر در پاسخ گفته اند که توهم هایی که این شرایط پدید می آورند، آن وضوح و روشنی خاص تجربه های نزدیک به مرگ را ندارند. آنان همچنین خاطرنشان نموده اند که بوده اند کسانی که تجربه های نزدیک به مرگ داشته اند، بدون آنکه دچار کاهش شدید اکسیژن مغز و چیزهایی از این قبیل شده باشند. (این انتقادها را رینگ (1980)، سابوم، و استیونسن مطرح نموده اند.) پس این تبیین نمی تواند جنبه ای از تجربه های نزدیک به مرگ(یعنی وضوح و روشنی آنها) یا مواردی از آنها (مثل آن تجربه هایی که مستلزم رسیدن اکسیژن مغز به سطح صفر نیستند) را شرح دهد.

بسیاری تبیین های دیگر، اعم از طبیعی و روان شناختی، در این باره ارائه شده است. (خلاصه های خوبی از این تبیین ها در مقدمه کتاب بیلی و یتس و در زالسکی آمده است.) بعضی از اهل تحقیق از جمله کنت رینگ دلیل می آورند که اینها جنبه هایی از تجربه های نزدیک به مرگ هستند که با هیچ یک از تبیین های طبیعی و روان شناسانۀ مطرح شده نمی توان آنها را شرح داد؛ در حالی که جنبه های دیگر آنها قانع نماینده نیستند. اما آنان که رویکردی علمی به آگاهی انسان دارند دارند، باید در خصوص این نوع دلایل و قراین به دقت تحقیق نمایند، چون این امکان که تجربه های نزدیک به مرگ دلیل و قرینه ای باشند بر (استمرار) آگاهی پس از مرگ، روایت مادی باورانه از ارتباط میان مغز و آگاهی را، زیر سؤال می برد.

منبع: جام جم آنلاین

به "تجربه نزدیک مرگ شاهدی تجربی برای زندگی پس از مرگ" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "تجربه نزدیک مرگ شاهدی تجربی برای زندگی پس از مرگ"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید